صبا ویژن
به یقین بدانید که خدا بنده‏اش را هر چند چاره‏اندیشى‏اش نیرومند بود و جستجویش به نهایت و قوى در ترفند بیش از آنچه در ذکر حکیم براى او نگاشته مقرر نداشته ، و بنده ناتوان و اندک حیله را منع نفرماید که در پى آنچه او را مقرر است برآید ، و آن که این داند و کار بر وفق آن راند ، از همه مردم آسوده‏تر بود و سود بیشتر برد ، و آن که آن را واگذارد و بدان یقین نیارد دل مشغولى‏اش بسیار است و بیشتر از همه زیانبار ، و بسا نعمت خوار که به نعمت فریب خورد و سرانجام گرفتار گردد ، و بسا مبتلا که خدایش بیازماید تا بدو نعمتى عطا فرماید . پس اى سود خواهنده سپاس افزون کن و شتاب کمتر ، و بیش از آنچه تو را روزى است انتظار مبر [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :8
کل بازدید :89439
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/2/1
1:43 ص
ح - از این که چرای هست خوشحالم

  اس ام اس های سر کاری و ضد حال

 




عاشق

درد و دل
نویسندگان
آثار تاریخی یک عاشق
دوستان عاشق تنها
دوستان عاشق
موضوعات
آمار وب
طراح قالب:
کدهای جاوا
امپراطور دریا
 


[+

آهنگ
اما چند آواز از خاننده ها

 

 g

سعید شایسته

 

MESHKI         

[+]

دانلود


[|

آوازهای چهار خانه
دانلود آواز    طنز چهار خونه

آهنگ ??? سه تا شیش داره با صدای چهارشنبه

آهنگ رپ جواد رضویان

ّآهنگ خاک تو سرت چهارشنبه با صدای جواد رضویان


[+] نوشته شده توسط آرمان در 1:3 قبل از ظهر | < type=text/java>GetBC(2); نظر بدهید |

SMS

  اس ام اس های سر کاری و ضد حال

 


  
  
وقت آن آمد که برخیزیم

سفر تا خویش...

 

 

وقت آن آمد که برخیزم

و بشکافم جدار تیرهء شب را

به عزم دیدن صبحی سویدائی

ببندم قلب را چون کوله باری

سفر تا خویش را از نو بیآغازم

روان گردم سوی راهی

که ختمش اصل من باشد

من ِ بی هیچ پیرایه

من ِ ناب ِ به دور از هرچه آرایه

در این راه دراز و سخت و طاقت سوز

ندارم توشه ای جز گوشهء چشمی

که شیرینم به من دارد

که مشکم را به لطف اشک شفق

پر می کنم هر صبح

و نانم را که جنسش نور خورشید است

تلیت باد خواهم خورد

نفسهایم که مست ِ عطر میگون شقایق هاست

تمام جسم و جانم را

ز گرمای خوش مستی پر و آکنده می سازد

همه ذرات جسم من

به همراه نوای ارغنون ساز فلک

این بلبلان عاشق باغ فدک

در سماع و رقص می آید

پای در کفش توکل

عصای زرنشان عشق در دستم

به سمت نور مطلق

به سوی وحدت لاهوتی محتوم

به قصد دوری از اهریمن کثرت

راه می پویم

نه تردیدی تواند رخنه ای در قلب من یابد

نه اندوهی تواند تیره گرداند فضای خاطرم را

که عزم جزم من هرگز

در این راه داراز ، تغییری نمی یابد

در این راه و مسیر سبز

نوازش بخش چشمانم

ظهور بی افول صنعت ناب خداوندیست

گل و بستان ، سور بهار و برگ

درخت و ریشه ، سوگ خزان و مرگ

به چشم من همه پاکند

که مخلوق خداوندند

همه تفسیر آیات عظیم و بکر قرآنند

همه توصیف و تشریح ِ وجود واحد ربند

در این راهی که سرتاسر همه پاکیست

چه غم دارد دلم از خستگی های تن رنجور

چه ترسی دارد از دور فلک ، از دوری مقصود

که هر رنجی در این ره

به سان انگبین و شهد ، شیرین است

نه غم غمگینی آرد

نه شادی زود می میرد

نه شب کابوس ساز است و ،

نه روز از غم چو شب تاریک

بدون شاید و اما

به دور از شک و تردید دوراهی ها

به همرا دلی آرام تر از آسمانی صاف

و پایی

راسخ تر از یک کوه

به یمن عزم و آهنگی ، سخت ، چون فولاد

و زیر بیرق توحید

راه می پویم

به عزم دیدن صبحی سویدائی

به قصد جستجوی یک "من" خالص

سفر تا خویش را آغاز می سازم 


  
  
اگر پاییز عمر فرا رسد هر وقت که خود خواهی همان دم رسد

اگر از عشق خواهی سخن هر دم که پرسی همان دم رسد

شاید زندگی خود یک پاییز که برای هر کس به دست خودش رقم می خوره

تازه زندگی را موقعی آدم حس می کنه که تازه می فهمه عشق هم وجود داره 

زندگی تازه پر از شر شور من تازه از موقعی شروع شده که متوجه شدم یک موجود نازنین یک نفر که غیر خودم بود مواجه شدم آن روز وفقط با نگاه با هم حرف می زدیم چشم بود که دنبال مکرد وچشم بو د که حرف می زد میخواستم بفهم که او هم حس حال من داره یا نه چشمان او حرف دل من میزد این آشنای ایز راه مدرسه شروع شده بود زندگی برای من رنگ بوی دیگه پیدا کرده بود همه چیز برای نو تازه بود سعی ام بر این بود که اسمش پیدا کنم خوب در شهر کوچک ما این عشق عاشقی قبیح بود باید مواظب می بودم تا کسی بوی نبره اسمش با هزار زحمت پیدا کردم اسمی که برام شده یک افسانه یک چیز دست نیافتنی اسمی روح من می لرزدند (منیژه) شاید یک اسم افسانه بود برام شد یک افسانه دست نیافتنی با پیدا کرد اسمش دیگه یک چیز یک سمبل داشتم که با او شب خودم صبح کنم  روزم به امید دیدن او سپری کنم هر روز صبح از خواب که بلند می شودم به یک چیز فکر می کردم باید او را بینم وبتونم با او صبحت کنم اما شرایط جامعه ما این اجازه به من نمی داد نگاهها که باهم تلاقی  پیدا می کرده دلم تازه می شد به عشقم امیداور می شدم فقط فقط نگاه بود که صحبت  می کرده نگاه و نگاه......

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم فروردین 1386ساعت 9:51  توسط حسن  |  نظر بدهید

قصه اما حقیقت با سلام به تمام عزیزان

روزی روزگاری دلم گرفتار یک نفر شد با تمام وجود شب روزم شده بود منیژه نه خواب داشتم نه خوراک اما زنددگی می گذشت

هر چه این می گذشت دیدن ما نیز کمتر کمتر می شد

روزی نبود که بی دیدن ساعت ۷صبح روز ما آغاز بشه

دیدن یک لبخند شده بود یک عشق که هنوز جان دلم را می سوزه

دیدن صبح وآمدن از مدرسه برای هر دو شده بود یک عادت باید هر روز منیژه می دیدم حالا که دارم از او می نویسم دستام می لززه چه کنم که روزگار نا مراد گذشت ما را از هم دور کرد

او یک جا من یک جا

حالا او یک زندگی داره من یک زندگی

اوزیر یک سقف من زیر یک سقف اما از هم بی خبر ۱۰سال می شه که همدیگه را ندیدم

نمی دانم این چه حسی که به سراغم می آید باز

دیدن او برای شده یک آروزه نمی دانم او هم حس احساس من داره یا نه

هر چه که هست داره تمام وجودم می سوزه دیگه فکرم کار نی کنه چه باید بکنم


  
  

به ترکه می گن اگه دنیا رو بهت بدن چی کار می کنی می گه من فعلا می خوام درسمو ادامه بدم !!

مادره به بچش میگه : می دونم موهای خواهرت رو کشیدی شیطونه گولت زد.  بچه هم میگه :آره ولی لگدی که تو دلش زدم ابتکار خودم بود

قزوینیه عروسی میکنه توی کارت عروسیش می نویسه: آوردن اطفال الزامیست!!!!

اصفهانیه موز می خوره پوستش میزاره تو دفتره خاطراتش

یک ژاینی بد از 15 سال به یک مورچه یاد میده که با چوب غذا بخوره بد اون رو میاره تو میدان تا به مردم نشان بده مردم هم دور تادور میایستن تا نگاه کنند یک ترکه داشته از اونجا رد میشده میبینه همه عقب وایستادن و یک مورچه هم اون وسط هست میره باپا مورچه رو له میکنه میگه اخه مورچه هم ترس داره؟

میدنی اسکل ترین خواننده ایرانی کیه؟؟ فرشید امین! اگه گفتی چرا؟ چون نمیدونه خدا شب و واسه چی آفریده

الآن توی اخبار شنیدم یه میمون توی تصادف کشته شده. خیلی نگرانتم. یه اس ام اس بفرست تا بدونم سالمی!!!

آیا می دانید معنای کلمه EHHMM که کاربرد زیادی در w.c دارد چیست؟؟ E : انرژی H : هسته ای H : حق M : مسلم M : ماست !!!

یه ترکه میمیره. شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن... ۶۰ تاشون حالیش می کردن!!!

شب بود من و تو تنها بودیم... بدن گرمت منو گرم می کرد. آروم پاهاتو باز کردم... با خجالت سینه هاتو فشار دادم... آخه اون شب اولین گاوی بودی که می دوشیدم!!!

ترکه زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه آقا شما ترکی؟ میگه آره. میگه برو صندلی جلو بشین!!!

شب چهارشنبه سوری می‌بینن ترکا بیشترین آسیب رو داشتن. یه آمار می‌گیرن می‌فهمن که اونا آتیش رو بغل دیوار درست می‌کردن بعد از روش می‌پریدن!!!

ترکه میره خواستگاری، دختره سبیل داشته، بهش میگه: چرا سبیل داری؟ دختره میزنه زیر گریه، ترکه میخواد دلداری بده میگه: مرد که گریه نمی‌کنه!!!

قزوینیه داشته دنبال توپ میدویده میگن چرا داری دنبال توپ میدوی میگه اداره راهنمایی و رانندگی گفته به دنبال هر توپی یه کودکی خواهد آمد...

برق میره ترکه با یه قابلمه میره در خونه لره میگه برق دارید؟ لره میگه : همین کارها رو می کنید می گن خرید دیگه! خوب یه ظرف میاوردی که برق نگیرتت!!!

ترکه جلوی دوست دخترش میگوزه میگه وای بازم مسیج اومد!!!


  
  

به خدا دلم گرفته نیست یک هم صحبتی

دل  ودل برای هر کسی یک معنی داره

به دلم گرفته به کجا باید بزنم سر


  
  

با عرض سلام

برای زندگی  می توان  یک بار دیگر از نو نوشت یا او نیز حرف مرا چون که از نو شنیده فکر کرد که این نیز یک دست نوشته یک کودک بازیگوش است

 

زنگ بهار لحظه به لحظه می رسد به گوش ای بی خبران به گوش

موسم عشق آمد سرو ای بی خبران به گوش

سلام دل سرای عشق می باشد کس نمی داند این خبر

تو خود ببر این خبر برای صاحب خبر

من شوریده حال برای لحظه لحظه عمرم برنامه داشتم اما مثل اینکه هر چه می گذرد تازه می فهم که این دنیا عینه بی برنامگی یست

یک بار ....... بازهم مثل اینکه بی برنامگی آمده سراغم

 

 


  
  

     

تنها زیستن را یاد داشت  تنها شدن را نه باید آموزش داد

               راز خوشبخت بودن را نباید از کسی پرسید

                   عشق را نباید از کسی تمنا کرد

عشق را باید از شیر دادن مادر آموخت

عشق را باید از جان گذشتن پدر یاد گرفت

محبت راباید دست خالی پدر لبخن شیرینش آموخت

                  محبت را باید سینه پر درد مادر اموخت

 

ساحل تنهایی درد بی انتها من می باشد

 

 


  
  

سلام خدمت تمامی اعضا

منظور از این وبلاگ انعکاس عقاید خود تمامی عزیزان بازدید کنند می باشد

شعر گفتن شعر خواند ساده است

اما نه برای من

شعر را مثل حلاج میبرسردار بی پروا از آدمهای دور بر

داستان را همچون شیر مادر برای فرزند باید داشت

چون ازاو میگیری گریه اش را باید تژحمل کرد

چون جانش رااز اوکردی جدا

می دانم که عزیزانی زیادی در این مجوعه می باشند دوست دارم که مرا با یک دست نوشته شاد گرداند


85/12/15::: 1:42 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ عزیزان کمی اگر شده درباه مدارس دینی که در پاکستان است تحقیق کنید و بینید هدفشان چیست
+ سیستانی میمیرد اما کسی نمی بیند
+ سیستان نیز جز ایران است ولی بحران زده
+ عزیزان سلام فقط تادستان می رسد کاری بکن دانش اموزی از خطه سیستان مستعد و زرنگ &nbsp;دارا خانواده ضیعف مدتی دچار سرطان خون شده است و خانواده اش هزینه درمانش را ندارد هر کس خواست کمکش کند من شماره تماس والدینش می دهم که خودش مستقیم کمک کند در جامعه ما کسانی هستند که اندک کمکی زندگشان سرسامان می گیرد یا حق
+ X تبلیغات روزگار غریبیست "سرمایه ی هر دلی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد."دکتر شریعتی
+ امید است این روزگار چون دگر روزها بگذر گر چه سخت است این نیز بگذرد
+ از ما وشما خاطره می مانداز شمع فقط نور به جا می ماند،هر چندشنیده ای ولی میگویم . شغل شما به انبیائ می ماند .قشنگ ترین روز خدا بزرگداشت پاک ترین شغل دنیا بر شریف ترین بندگان خدامباک مبارک
+ خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام، خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن.
+ خدایا گفتم : خسته ام ! گفتی:لاتقنطوا من رحمة الله..........از رحمت خدا ناامید نشوید( زمر/53) گفتم: کسی نمیدونه تو دلم چی میگذره! گفتم: کسی را ندارم! گفتی: نحن أقرب إلیه من حبل الورید............ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم(ق/16) گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردید! گفتی: فاذکرونی، اذکرکم.............مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم(بقره/152
+ با سلام این بار نیز خداوند جزای یک دیکتاتور دیگر رابدست مردمش محقق کرده وچه زیبا به تمامی زور مداران فهماند گرچه فکر می کنند که قدرت دارند ولی دست خداوند بالا همه دستهاست