به گزارش زاهدان پرس، دکتر حسن عباسی تحلیل گر مسائل استراتژیک در مصاحبه با مطالبه گر پیرامون دلایل و پیامدهای مهاجرت از منطقه سیستان گفت: مقوله مهاجرت از سیستان بدلیل شرایط خشکسالی و مشکلات ناشی از روی کار آمدن طالبان، انحراف مسیر رودخانه و خشکی تالاب هامون رخ داد که پیامدهایی نظیر و مواردی از این دست گسترش این گرد خاک ها و گرد غبارها و خشکسالی و مشکلاتی که ایجاد شد شمال استان سیستان و بلوچستان به خصوص منطقه سیستان دچار مشکلات عدیده ای شد که به مهاجرت به استان خراسان جنوبی و استان خراسان رضوی و به جاهای دیگر انجامید و طبیعتا تبعات امنیتی ملی بدلیل حساسیتی که منطقه زابل و سیستان در لولای دو کشور همجوار افغانستان و پاکستان برای ما دارد از نظر امنیتی خطر تهدیدات امنیت ملی را بدنبال را دارد و ما لولای مناسبات دو کشور افغانستان و پاکستان را اگر از کثرت جمعیت داخلی در واقع خالی شده ببینیم مخاطرات امنیتی آن بسیار گسترده خواهد بود.
وی با اشاره به لزوم استفاده از کشاورزی رمکانیزه گفت: نکته دوم اینکه طبیعتا چون سیستان زمانی انبار غله کل ایران بوده و اگر ما طرح های احیاء ساختار کشاورزی استان سیستان و بلوچستان را به شکل مکانیزه در طرح های بلند مدت 10 الی 15 ساله دنبال نکنیم و اجازه بدیم این منطقه متروک شود قطعا تبعاتش برای کشور این خواهد بود که در جاهای دیگر نخواهیم توانست ساز و کار را ایجاد کنیم. لذا احیا کشاورزی مکانیزه استان سیستان و بلوچستان و منطقه سیستان می تواند از مهاجرت جلوگیری کند و طرح های گسترده ای برای جلوگیری از گرد و غبار و مسئله انتقال آب به تالاب های منطقه به شکل مصنوعی و دیپلماسی آبی بین ایران و افغانستان برای آزاد کردن جریان رودخانه ها، همه ی این موارد باید اقدامات ضربتی باشد که از طریق مسئولین باید صورت بگیرد تا این حرکت و مهاجرت شکل نگیرد از استان
اما این چند اولین را نیز بیبند
مردم سیستان میراٍث دار :
اولین دولت شهر
اولین جراحی مغز دنیا
اولین انمیشن دنیا
اولین چشم مصنوعی دنیا
اولین سفالهای نشکن دنیا
اولین سیستم آب و فاضلاب شهری دنیا
اولین جواهرسازان و صنعتگران
اولین پارچه بافان
اولین تاجرپیشه های دنیا
و اولین الگوههای فرهنگی و اجتماعی :
اول در تبعیت از رهبری
اول در مسئولیت پذیری
اول در شجاعت و دلاوری و دفاع
اول در ایجاد گفتمانهای مشترک فرهنگی اجتماعی
اول در رقابت و کار و تلاش و دوری از حسادت
اول در تحقیقات بازار و ارتباطات و تجارت
اول در فعالیتهای خوشه ای و همکاریهای اجتماعی
و امروز؟؟؟؟؟؟
کجایند آن بزرگان مسئولیت پذیر ؟
کجایند مسئولیت پذیران مردمی و حامیان اجتماعی ؟
کجایندایثارگران دفاع مقدس ؟
کجایند روحانیان خدمتگذار برای رفع این مشکلات ؟
و کجایند دولتمردان کشوری مسئولیت پذیر؟؟؟؟
با سلام مسندی در شب گذشته از شبکه چهار پخش شده در خصوص سیستان به نام سیستان ?روایت نگفته سیستان
ما مردم سیستان در شرقی ترین منطقه ایران در یک برآمدگی که در نقش ایران مشخص است در دل کشور افغانستان می باشد زندگی می کنیم نژاد مان آریایی اصیل به نام سکستانی می باشد از نظر نسبی به نسب سام نریمان رستم دستان ? یعقوب لیث صفار حمزه آذرک و صدها خردمند دلیرمند که همه در خرد و هم در دلیری فردوسی در شاهنامه از آنها یاد می کند می باشیم ما مرد زنانی می باشیم در زمانی که هیچ ایرانی نمی توانست بر علیه عربی نطق کند از منطقه سیستان به فرماندهی دلیرمند سیستان یعقوب و برادرشان بر علیه خلیفه عباسی شوریدیم و تا پس دروازه ها بغداد پیش روی کردیم اما دوریان باعث شدهان که خاک شوش مقبره آزاده مرد سیستانی یعقوب شود والله حالا تاریخ ایرانی به صورت دیگری رقم می خورد و شاید این بی مهری نیز ازتاریخ دلاوری مان باشد مارا محروم هم چیز ساختند تا نتوانیم دیگر بر علیه هیچ زورمدار قیام کنیم ما حمزه آذرک دا ریم که بر علیه هارون الرشید شوریده واو را مجبور ساخت تا به خواست هایش گوش کند ما رستم دستان را داریم که هرگوشه ایران که تهدید می شود دست به دامن او و پدرش میشدند با تدبیر زور موضوع را حل کند . اما مردم سرزمین به حال روزی دچار شدند بیشترشان یا آسم دارند و یا هپاتیت و سل های که در هیچ جای دنیا وجود ندارد . حالا مردم سیستان مجبورند برای امار معاش برای فعلگی کارگری به جای جای ایران بروند از گلستان گرفته تا سمنان شاهرود تهران مشهد و صد جای دیگر که شاید به میدانهای شهرسر بزنیم کارگرها سیستانی می بینی و در هر باغی بروی این چهر سوخته گان را می بینی
بر ما هم طبیعت و هم مسولین خشم گرفتند و هم کشور همسایه ?کشور همسایه شاید از ما دلیگیر باشند چون این مردم سیستان بودند که هرات را در محاصره داشتیم ونیز در مسئله تقسیم سیستان به یک باره تمام مردم در آن قسمت افغانستان مانده بودند به یک شبه کوچ کردند و زمین ابا اجدادشان به افغانه بخشیدن به ایران خود آمدن
در دور اطراف روستاها ما باغها انگور تاهتکارها وسعت داشت اما حالا بیابان است از در خانه قلب تالاب ما وسعت دارد
گندمزارها غله سیستان در بیابانها ما بود اما حالا ریگ ماسه است که دل خانه جای دارد .روزی بادهای صد بیست روزی نعمت بود مردم سیستان را اما نغمت شده است مارا روزی جای یا تکه زمینی برای خرید پیدا نمی کرد ام حالا بر سر درب هر خانه نوشته شده است برای فروش
ما با آب و نان خود ماسه می خوریم گرما بالا 50سانتی گراد داریم سرما زیر 15درجه صفر را ولی کسی مارا نمی بیند
نه این که کسی را در مدیریت کلان کشور نداشت باشیم که بسیار داریم داشته از جمله در دولت دهم و نهم آقایان ملک زاده و فداحسین مالکی معاون رئیس جمهور بودند و آقایان حسن نوری و شهرکی معاون و مدیرکل در وزارت کشور خانم رخشانی معاونوزیر بهداشت و از همه مهم تر آیت الله سیستانی آلیقدر را داریم و نیز برادران مطهری داریم که شاید خودشان نیز اطلاع نداشته باشند که اصل نسبشان سیستانی اصل است اما مردمان از یاد رفته هستیم
شاید مسئولان بگویند و صدها آمار بدهند که خیلی کلان باشد اما در زندگی مردم سیستان بی تاثیر است ازقبیل بازار چه های مرزی ?باز شدن خط ترانزیتی که جز خراب شدن جاده ها چیزی دیگری در بر نداشت است کشیدن دیوار مرزی که باعث دو قسمت تالاب هامون شداست و لایروبر بستر خشک دریاچه و انهار زابل و دیگر طرحها که دستشان درد نکند
اینها دوا درد مردم سیستان نیست با مردم بی سوادی نیستم ما در دور افتاده روستاهایمان فرزندان با مدارک بالای دانشگاهی داریم ما مختصین مانند شیخ داریم که موضوع سرطان شناسی سرآمد ما دکتر دهمرده و نورا دارم که دکترا ریاضی داریم و صدها نفر دیگر من فرهنگی نیز آنها را نمی شناسم
اما سوالی از مسواین در این چند ساله با رای مردم به مجلس رفتند کدامشان در سیستان زندگی می کند آقایان شهرکی ?اقایی اشرافی ٍمیر حسینی ?نورا کجا زندگی می کنند غیر از این است در تهران باشند ایا اینه کارشناس صاحب نظر نمی باشند آیا آقای کیخا که معاون محیط زیست است نمی داند 12میلیارد نی کاشتن در اطارف کوه خواجه اتلاف سرمایه ها می باشد ما اول چاه را بکنیم بعد به فکر دزدیدن دولو آن باشیم ما که مطئن نیستم که آب دائمی است چرا نی در زمین خشک فردا می کاریم
کار باید اصولی باشد نه این مدتی وامهای خشک سالی بخشیم و یا آرد بین مردم تقسیم کنیم . سیستان واقعا بحران زده است بحران زده
وقتی بحث امنیتی می شود تمام مردم کشور چشمشان به سوی ما می چرخد اگر عبدالملک و جیش العدل سر می برند همه مردم ایران ماها به عنوان سربازان آنها می داند اگر به شهر دیگری مسافرت کنی اولین چیزی که از شما می پرسند از مواد و ناامینی می پرسند به والله ما خود زخم خوردگان این درد هایم ما بیشترین تلفات از قاچاق مواد مخدر نیروهای بومی دادند بطوری در قبرستانهای جای جای روستاها ما عکس شهیدی می باشد عبدالماک ریگی حدود 300سیستانی چه نظامی و غیر نظامی ازمردم سیستان را سر بریده و کشت.
مسولین گرامی فکری به حال ما مردم بحران زده سیستانی بکند در مناطق دیگر اگر کمترین غبار در آسمان بلند می شوند آن منطقه شهری تعطیل می شود و به سالمند مریض قلبی هشدار می دهند اما در سیستان 120روز مداوم گرد غباراست
سر به کوچه پس کوچه شهر ما سربزنید ایا یک آسفالت درست حسابیدارد آیا یک کار زیر بنای درست حسابی دارد آیا آب شرب سالمی دردبه خدا سوگند در آب شرب ما جلبک پیدا می شود
وای مرثیه ما سر دراز دارد اگر من در این مطالب یک مورد جنسی و یا عکس می گفتم زیر هجده سال دارم شاید صدها بینده داشتم ولی چون از درد غم مردم می گویم هیچ
کمی کنجکاوی پشت"همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت" به من چه اصلا"
مقداری خرد پشت" چه میدونم"
و اندکی درد پشت " اشکالی نداره"
وجود دارد
یادمون باشه ســــــــــــــــــــــــــــــاده نگذریم!
چطور زندگی کنم ؟
پرسیدم..... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ با کمی مکث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن ، وهیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .
روزی بود روزگاری در یک منطقه از دنیا حیواناتی با هم زندگی می کردند . پس از مدتی در این محل خشک سالی شده و تمام حیوانات دچار مشکل ، کمی تحمل کردند ولی طاقتشان طاق شد همه دست جمعی نزد شیر رفتند و شکایت بردند و خواستار راه حلی شدند . شیر پس از فکر کردنی گفت فردا همه حیوانات در میدان جنگل جمع بشوند تا را حل را بازگو کنم. فردا تمام حیوانات در میدان جنگل گرد هم جمع شده بودند تا شی شروع به سخن کرد گفت .؛ فکر کنم این خشک سالی بر اثر ظلم ما حیوانات باشد پس هر حیوانانی بدون ترس و خجالت شروع به اعتراف بزرگترین گناهش بکند . وبعد خود او شروع کرد گفت:من روزی کرسنه بودم و از کناری بیشه ای می گذشتم گله ای گاوی دیدم که پیر مردی آنها را می چراند پس به آنها حمله کردم و تمام گاو ها را کشتم و پیرمرد را نیز زخمی کردم به نظر شما این کار من باعث خشکسالی و قهر خداوند باشد حیوانات با ترس لرز گفتند نه عالجناب شما گرسنه بودی و آن پیرمرد اشیاه کردی بود که گاو هایش را برای چرا بیرون آورده بود .پس یک یک حیوانات شروع به اعتراف کردن و حیوانات دیگر بر اساس مصلحت چیزی نگفتند . تا نوبت به الاغ رسیده . الاغ گفت من روزی بر من باری از علف تازه گذاشته بودن و آن نیز از حاکم شهر بود در راه گرسنه شدم و گردن را کج کردم و یک دهن از علف خوردم به نظر شما هنوز حرف الاغ تمام نشده بود که حیوانات بر سر او ریختن و او تکه تکه کردن و با خود می گفتن ظالم تو مقصر این همه خشکسالی هستی
در زمانهای گذشته که حاکمان حکومت می کردند در سرزمینی مردم از ضلم ستم به ستوه آمده بودند و این خبر به گوش حاکم رسید و حاکم اطرافیان خود را جمع نمود جاره اندیش نمود هر کس سخنی گفت و نظری داد تا این که به این اجمال رسیدن تا حاکم یا مردم خود گفتگو کنند و دلیل نارضایتی آنها را پرسد ساعتی حاکم سخن گفت و مردم گوش دادند و حاکم از مردم پرسید شما از کسی یا کسانی ناراحت هستید همه یک صدا گفتند بله ،حاکم شمشیر بدست و غضبناک گفت او را معرفی کنید تا همین حالا گردنش را بزنم . مردم کم کم پراکند شدند و رفتند حاکم ماند و اطرافیانش . اطرافیان روبه حاکم کردند گفتند دیده قربان مردم هم راضی هستند این حسودان که بد می گویند
روزگار به شکل انسان درآمد بود و داشت در دنیا سیاحت می کرد .از کوچه می گذشت معتادی را دید که خمار در گوشه افتاد و چیزی می گه نزدیک رفت و گوش داد .شنید که معتاد می گفت تف به تو روزگار نامرد .روزگار به اطارفش نگاه کرد گفت می شناسمت اما مگه من این بلا را سرت اوردم نه داداش خودت کردی.روزگار باز به حرکتش ادامه داد تا به خانه پیرزنی رسید . زن آه ناله8 می کرد و به روزگار بد بیراه می گفت .که چرا بچه ها سر پیری او را به امان خدا رها کردند .روزگار چیزی نگفت و باز رفت تا به تاجری رسید . تاجر نیز ضرر کرده بود وبه روزگار بد بیراه می گفت .روزگار به هرجا سر زد دید همه از او بد می گوید .پس رفت وگوشه ای نشست و دستانش را زیر چانه اش زد و به فکر فرو رفت از کنارش مردی می گذشت نگاهی به او کرد گفت عجب روزگار نامردی ببین مردم به چه روزی افتادن
سعید کوچولو باز هم در گوش مادرش نق می زد و یواش چیزی را تکرار می کرد مادرش خسته از نق های پسرش خیره به شوهر مریضش نگاه می کرد حال دیگر چندسال از خانه نشینی مرد خانه می گذشت دیگر دوست و آشنا نیز برایشان عادی شده بود دیگر کسی به آنها سر نمی زد چه برسد کمکی به آنها بکند. گریه ها سعید زن را از بدبختهایش بیرون کشید این بار با تحکم بیشتری گفت ندارم برزو به خانم معلم نیز بگو . اما سعید ول کن نبود . زن از ناچاری بلند شد و به سوی بستر همسرش رفت در حالی که اشک در چشمانش حلقه زد بود در سر راهش ظرف پر از آب باران را نیز برداشت .انگار آسمان هم ول کن نبود چند روز پشت سر هم می بارید و خانه شان نیز انها را از این مهبت بی نصیب نمی گذاشت. زن قلک سعید را به دستش داد و سعید لبخندی به لب راهی مدرسه شد. سعید و چندتا دیگر از هم کلاسهایش دنبال ماشین هدایا که از مدرسه دور می شد می دویدن که ناگهان صدای از روستا بلند شود و همه را سر جایشان میخکوب کرد سسعید و چند دوستش به سوی صدا رفتند که یکی از دوستانش گفت سعید خانه شما که خراب شد .سعید ماند و تله از خاک . هر کس سعی می کرد به صورتی با او همدردی کنه
ویژه تبریک روز معلم که توسط سایت کار?? موبایل جمع آوری و در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است روز معلم بر همه ی معلمان عزیز این سرزمین مبارک باد.
ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموحتم
استاد عزیزم روزت مبارک . . .
……………………………………………………………
دبیر عزیزم . یاد تو همیشه در ذهنم .عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم
جاری است ، روزت مبارک . . .
……………………………………………………………
بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را میسازند تا بسوزد
اما تو میسوزی تا بسازی ، با سپاس و عرض تبریک فراوان . . .
……………………………………………………………
مخصوص دبیر شیمی !
مهر شما ، گرافیت وجود مرا الماس کرد . من از با شما بودنم چیزی فراتر از استوکیومتری
زندگی و مولاریته شادیها آموختم . امیدوارم کلویید زندگی تان شفاف و معادلات زندگیتان
موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد . با بیشترین درصد
خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال ، روزتان مبارک !
……………………………………………………………
تا خدا بوده و هست ، معلم بوده و هست و هر روز ، روز معلم هست . معلمی هنر است ، عشقی است آسمانی . . .
……………………………………………………………
???? گل سرخ تقدیم به معلم عزیزم که به من درس صبر و وفاداری آموخت . و مرا در سرزمین دانش بارور ساخت . روزت مبارک . . .
……………………………………………………………
سلامی برگرفته از آیه شریفه ی (سلام من قول رحیم) نثارتان باد این مناسبت را غنیمت شمرده روزتان را تبریک عرض مینمایم . . .
……………………………………………………………
معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت .
خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .
……………………………………………………………
همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
روزت مبارک معلم عزیز . . .
……………………………………………………………
ای معلم : ای روشنی بخش دلها . براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم ) هستی.چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی تمدن هستی .
……………………………………………………………
سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را . . .
……………………………………………………………
نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایتان بنویسم . نمی دانم چگونه شما را توصیف کنم ، معلمی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان ، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کنید . شاگرد کوچک شما
……………………………………………………………
معلم با تو من یاد گرفتم که چگونه زنده باشم و چگونه زندگی کنم . . .
روزت مبارک . . .
……………………………………………………………
دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن … مرا مزن روی تخته خط بکش … گوشم را مکش مهر
را در دلم جاری بکن … جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر
اما کنون .. مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان . . .
……………………………………………………………
از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم
هر روزت مبارک . . .
……………………………………………………………
سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی
هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هرروزت مبارک باد . . .
……………………………………………………………
چگونه می توانم تمام لحظه هایی که چون سرو در مقابلم ایستادی و با شور عشقت مرا سیراب کردی جبران کنم جز اینکه بهترین درود ها و دعاهای خیرم را بدرقه راهت کنم . . .
……………………………………………………………
فروغ صبح دانایی انیس روز نادانی چگونه پاس دارم تورا اینک که می دانم خدا هم نیز چون من تورا بسیار دوست می دارد من هم چون خدایم تو را دارم
با سپاس بی حد … روزت مبارک
……………………………………………………………
ای باغبان دلها دل را به تو سپردم سیراب کن زعلمت کویر تشنه ام را بعدش بکار درخت پر بار مهربانی تا بار ان ببارد بر بوستان دلها جاری شود چو خونی درجات بی توانها . . .
……………………………………………………………
معلمی شغل نیست هنر است عشق ایثار و فداکاریست. معلم عزیز روز معلم را به شما تبریک می گویم و از زحماتتان تشکر میکنم . . .
……………………………………………………………
معلم باغبان باغ عشق است معلم قافله سالار عشق است
همه کار معلم کار عشق است
……………………………………………………………
متن های زیبا برای تبریک روز معلم
دوستان عزیز میتونید این متون رو چاپ کنید و همراه یک دسته گل
به معلم ، دبیر ، یا استاد خود تقدیم کنید
لطفا تقاضای نمره نکنید !!!
معلمین عزیزم ، با سلامی گرم و آرزوی توفیق الهی ، نمی دانم با چه زبانی از زحمات بی
دریغ و تلاشهای شبانه روزی شما عزیزان تشکر و قدردانی کنم . فقط می توانم شما را
دعا کنم و از خداوند متعال طلب سلامتی و شادابی و طول عمر با عزت و عظمت برای شما
و خانواده محترمتان داشته باشم و برای آنهایی که از دنیا رفته اند طلب رحمت و مغفرت
نمایم . معلمی شغل نیست بلکه عشق است.
\” روز معلم بر همه شما عزیزان مبارک باد \”.
…………………………………………………………..
ا
با سلام هر سال با فرا رسیدن روز معلم در جامعه هم به یاد معلم و معلمی می افتدن مجری در برنامه های کودک به بچه های می گویند برای پدر مادر و نیز معلمان عزیزمان هم م همه به موقع که می شود دست معلم خود را می بوسند اگر معلم از بد روزگار شکایت کند میترسد که نکند به کسی بربخورد دیشب اخبا رخبر ی رانشان داد که دانش آموزان یک مدرسه در کردستان به همکلاسی خود وسایل خانه کمک می کردند چون خانه آنها در آتش سوخته بود باز ای باری کلاء به دانش آموزان حال اگر برای معلمی اتفاق بیفتد و خانه اش بسوزد ویا سارقی خانه او را به تاراج برده باشد که به دادش میرسد معلمی که هزینه بیمه کردن ندارد چه کسی حامی و پیشنوانه او می باشد معلمی واژه قشنگی است اما نه برای خود معلمان چون مساوی با محرومیت و خود سوختن است شعله بی فروخی که باید بسوزد و به بچه ها نور و کرما ببخشد این ها گلایه و شکایت نیست درد دلی است از یک معلم که هرجا فامیل کار ش به بانکها گیر می کند یاد معلم می افتد که بیاید و برای او ویا فرزندش ضامن شود
و در کلاس درس دلش برای این و آن دانش آموز بتپد