پس دو سال درس خواندن و دوره در تربیت معلم راه انبیاه زابل برای تقسیم شودن در سال 1374شهریورماه به اداره کل آموزش و پرورش با جمعمی از هم دوره ها در سالن اجتماعات جمع شدیم هر کدام از دوستان به یک از 30 منطقه اموزش پرورش استان تقسیم شدیم این را گفتم باشم این مناطق حدود 800تا 900کلیومتر فاصله دارند یعنی منطقه پشت آب سیستان با منطقه کنارک حدودا 900کلیومتر فاصله دارد من و چند از دوستان به منطقه قصرقند منقل شدیم من و سهراب در روز 25 شهریور خودمان را به اداره رساند برای تعیین جای چون فوق دپیلم داشتیم هر کدام را به روستا به عنوان مدیر آموزگار ابلاغ دادند از مسول آموزش که محلی بود ادرس مدارس را پرسیدیم با لبخندی گفت فردا به محل سوار شدن ماشین ها گاجو برورید آنجا شما را سوار می کند و با خود می برند به روستا های مذکور ک ابلغ من روستای میرچ و ابلغ دوستم سهراب روستای گرداک بود . این را گفت باشم که من آشنایی اجمالی از نیکشهر و بخش ها آن داشتم چون پدرم قبلا نظامی بودو در این مناطق خدمت کرده بود و نیز آشنایی نیز از مردم بومی داشتم که با من از خویشاوندان نیز نزدیک تر بودن.
من و دوستم برای اسکان به خانه معلم رفتیم تا شب در آنجا باشیم و صبح زودبتوانیم به مدراس مذکور برویم . خانه معلم دورتر از مرکز بخش در میان خانه های سازمانی .یک واحد از این خانه ها به عنوان خانه معلم تعیین شده بود . به خانه معلم رسیدیم در زدیم سریدار در را باز کرد و ما را راهنمایی کرده داخل که شدیم دیدیم عده ای هم سن سال خودمان نیز دور هم جمع هستند با هم سلام علیک کردیم به از ساعت فهمیدیم که بچه ها سرباز معلم هستند و انها نیز در منطقه گاجو ابلاغ دارند آنها از ما پرسیدن چه شده شما معلم های رسمی را برای اینطور جای دوری ابلاغ دادن من و سهراب شرایط مدارسمان را پرسیدیم. یکی از آن معلم ها که اسم محمد روزخوش بود شروع به توصیف انجا کرد. حدود سی کلیومتر ازاین جا دور است نه آب دارد نه برق نه راه اسفالت .یک راه دارد که از وسط رودخانه می گذرد که آن هم بیشتر مواقع به علت طغیان رود خانه بسته است . پشه مایلارا تا دلت به خواهد دارد و هزار تا توصیف دیگر . زیر دلمان خالی شد ما تا حلا که 20ساله شده بودیم از خانواده دور نشده بودیم سخت بوده . تا صبح در فکر خیال بودیم که چطور امسال را سرکنیم اما بودن چند هم سن سال به ما قوت قلب می داد